جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوالقاسم ... پسر ناصر کبیر فرمانروای طبرستان ... رجوع به جعفربن حسن ناصر کبیر ونیز رجوع به ابوالقاسم جعفر در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) امیر سید...مکنی به ابوالخلیل ، ممدوح قطران تبریزی بوده است :ز روزنامه ٔ شاهان چنین دهند خبرچنین کنند بزرگان چیره دس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (سید ...) امیرعلیشیر نوائی در تذکره گوید: پسر محمد نوربخش است و برادر شاه قاسم انوار است و طبع خوب دارد اما پدرش دعوی ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) حقایق نگار. نام او را ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) ریاض همدانی ، ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده است : م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابوعلی تابعی است .
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . || اِست . (المرصع).
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (زبیده ) دختر جعفربن ابی جعفر منصور، دختر عم و زن هرون الرشید و مادر محمد امین بوده است . (از مجمل التواری...
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة ال...
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فق...