جعفری
نویسه گردانی:
JʽFRY
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) میر محمد جعفر ... تبریزی از سادات تبریز بوده و در آنجا کفشگری می کرده و گذران معاش او از راه شعر نبوده است صادقی معاصر او شعرش را نقل کرده است . (مجمعالخواص ص 96) (الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9). جعفری اسمش میرمحمد جعفر از سادات آن دیار (تبریز) است و ازعلو همت از دسترنج خود مدار میگذرانیده گاهی به نظم اشعار رغبت داشته ... (تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر ص 29).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در 15هزارگزی جنوب خاوری قدمگاه و 5هزارگزی جنوب راه ...
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کوشکی است مر متوکل را نزدیک سرمن رأی .(منتهی الارب ). نام قصری است که جعفر المتوکل علی اﷲ پسر المعتصم باﷲ در نز...
جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ) (مذهب ...) مذهب شیعه ٔ دوازده امامی که منسوب به حضرت امام جعفر صادق (ع ) است . رجوع به شیعه شود.
جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ، اِ) طلای خالص بود منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردن...
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) نام قسمی کاغذ است . (الفهرست ابن الندیم ).
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) حشره یی است بدبو که بوی تندی شبیه به بوی گیاه جعفری دارد. ۞ (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به ساس شود.
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) ۞ گلی است زردرنگ و مجازاً به معنی مطلق رنگ زرد و در بهارعجم نوعی از صدبرگ . (غیاث اللغات ). نوعی از صدبرگ . (آنن...
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) گیاهی از طایفه ٔ چتری ها که شومخ نیز گویند و برگ آن مأکول است و در آشها و قورمه سبزی داخل کنند. (ناظم الاطباء). به ...
گل جعفری . [ گ ُ ل ِ ج َ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است زردرنگ . (غیاث ) (آنندراج ). یک نوع گل خوشبو و طلایی رنگ . (ناظم الاطباء) : شمع...
مار جعفری. بیشتر دشتها و دامنههای گرم و بیابانی مناطق مرکزی و جنوبی ایران خالی از سکنه و غیر قابل سکونت است و نیز بی آبی و آب و هوای نامساعد باعث فق...