جعماء
نویسه گردانی:
JʽMAʼ
جعماء. [ ج َ ] (ع ص ) ناقه ٔ کلانسال دندان ریخته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (در مذکر اجعم گفته نمیشود). || (اِ) دبر. کون . (منتهی الارب ). جعباء. جعباءة. جعباة. || زنی که عقلش از کلانسالی رفته باشد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صَبیح از روات است . عبدالغنی ابن سعید او را در زمره ٔ مشتبهان آورده گوید: وی ضعیف است . (از لسان المیزان ).
جامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن طولون . مسجد معروفی است در مصر که امیر ابوالعباس احمدبن طولون آن رابنا کرده و صد و بیست هزار دینار صرف بناء آن شد...
جامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن الحسن بیهقی . مکنی به ابوعلی از محدثین است . صاحب دیوان بیهق درباره ٔ وی چنین آرد: او را مولد ده ششتمد بود...
جامع. [ م ِ ] (اِخ )ابن القاسم . محدث است . او از عبداﷲبن محمدبن عمروبن الجراح و محمدبن سهل العطار از وی روایت کند. دارقطنی سند او را ضعیف ...
جامع. [ م ِ ] (اِخ ) (...ابن المطلب ). مسجد جامعی است در بغداد. رجوع به حاشیه ٔ شدالازار مصحح مرحوم قزوینی ص 311 شود.
جامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن مکی .یکی از خوانندگان مشهور دوره ٔ رشید است . وی تمام دستگاهها و مقامها را بخوبی میدانست و آوازی نیک و رساداشت : او ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اوپمَند (اوپ از سنسکریت: اوپَدهی= جمع + «مند»)
چیوانمند (چیوان از اوستایی: چینوَنت= جمع + «مند»)
بومَن وَر (ب...
جامع قم . [ م ِ ع ِ ق ُ ] (اِخ ) مسجد جمعه ٔ قم . این مسجد را ابوالصدیم حسین بن علی آدم اشعری بنا کرده و بگفته ٔ سیاحان در هیچ جا مسجدی که م...
جامع مرو. [ م ِ ع ِ م َرْوْ ] (اِخ ) یاقوت چنین آرد: در مرو دو جامع هست که یکی جامع حنفیه و دیگری جامع شافعیه است و هر دو در یک حصار قرار گر...
جامع ری . [ م ِ ع ِ رَ ] (اِخ ) مسجدی بود در ری قدیم . مؤلف مرآت البلدان آرد: در زمان خلافت منصور عباسی مهدی برادر این خلیفه که از جانب ...