گفتگو درباره واژه گزارش تخلف چک نویسه گردانی: CK چک . [ چ ِ ] (اِخ ) نام تیره ای از نژاد اسلاو. نامی که اسلاوهای بوهم بخود دهند ۞ . || نام زبانی که مردم بوهم و مراوی و سیلزی بدان تکلم کنند. و رجوع به چکسلواکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی چک چک . [ چ َ ] (اِ) ۞ قباله باشد. به تازی صک گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 276). قباله و برات باشد.(فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 276). برات وظیف... چک چک . [ چ ُ ] (اِ) مخفف چوک است که آلت تناسل باشد. (برهان ). آلت تناسل را گویند و آن را چوک و لندو نیمور نیز نامند. (جهانگیری ). آلت تناسل ... چک چک . [ چ ِ ] (اِ) قطره بود. (فرهنگ اسدی ) چکه . چیکِّه و چیکلَه . (در تداول روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه ). قطره ای از آب یا هر قسم مای... چک چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی جنوب خاوری درمیان بر سر راه مالرو عمومی درمیان به ... چک چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 4 هزارگزی جنوب خاوری درمیان واقع است . دامنه و معتدل است ... چک چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 9 هزارگزی شمال باختری درمیان برسر راه شوسه ٔ بیرجند و درمیان ... چک چک. ("چ" با آوای زبر)، (ا)، (زبان مازنی)، پا. به همه اندام پا گفته میشود. چک به فتح اول و سکون دوم. سیلی. چک زدن و خوردن. در گویش کازرونی(ع.ش) چک به ضم چ. تکه یا لبه چیزی. چک نون یا چک قالی در گویش کازرونی(ع.ش) چک چَک (اصطلاحی حقوقی)، واژهای فارسی بـه معنی قباله، براتِ وظیفه و مواجب و مانند آن (نک : نخجوانی، صحاح ... ؛ نیز لغت فرس؛ برهان ... ). این واژه در فار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود