چک . [ چ ُ ] (اِ) مخفف چوک است که آلت تناسل باشد. (برهان ). آلت تناسل را گویند و آن را چوک و لندو نیمور نیز نامند. (جهانگیری ). آلت تناسل و به این معنی مخفف چوک است . (از رشیدی ). چول و نره و آلت تناسل . (ناظم الاطباء). آلت تناسلی پسرهای نابالغ. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). چُل . (در تداول اهالی مشهد و فیض آباد بخش تربت حیدریه )
: از عیب در دهان تو افسرده خون چو کس
وز غصه آب گشته ز چشمت روان چو چک .
پوربهای جامی (از جهانگیری ).
و رجوع به چل و چوک شود. || به زبان ترکی امر به زانو زدن بود، یعنی به زانوی در آی . (برهان ).
۞ زانو و بدین معنی مخفف چوک است . (از رشیدی ). زانو. (ناظم الاطباء).
-
بچک نشستن ؛ به معنی : چندک زدن و چنباتمه زدن و برسر دو پای نشستن و نظایر اینها
: رای سوی گریختن دارد
دزد کز دورتر نشست بچک .
حکاک (از فرهنگ اسدی ).
۞ رجوع به چوک و چک زدن شود.