چک
نویسه گردانی:
CK
به فتح اول و سکون دوم. سیلی. چک زدن و خوردن. در گویش کازرونی(ع.ش)
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
چک . [ چ َ ] (اِ) ۞ قباله باشد. به تازی صک گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 276). قباله و برات باشد.(فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 276). برات وظیف...
چک . [ چ ُ ] (اِ) مخفف چوک است که آلت تناسل باشد. (برهان ). آلت تناسل را گویند و آن را چوک و لندو نیمور نیز نامند. (جهانگیری ). آلت تناسل ...
چک . [ چ ِ ] (اِ) قطره بود. (فرهنگ اسدی ) چکه . چیکِّه و چیکلَه . (در تداول روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه ). قطره ای از آب یا هر قسم مای...
چک . [ چ ِ ] (اِخ ) نام تیره ای از نژاد اسلاو. نامی که اسلاوهای بوهم بخود دهند ۞ . || نام زبانی که مردم بوهم و مراوی و سیلزی بدان تکلم...
چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی جنوب خاوری درمیان بر سر راه مالرو عمومی درمیان به ...
چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 4 هزارگزی جنوب خاوری درمیان واقع است . دامنه و معتدل است ...
چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 9 هزارگزی شمال باختری درمیان برسر راه شوسه ٔ بیرجند و درمیان ...
چک. ("چ" با آوای زبر)، (ا)، (زبان مازنی)، پا. به همه اندام پا گفته میشود.
به ضم چ. تکه یا لبه چیزی. چک نون یا چک قالی در گویش کازرونی(ع.ش)
چَک (اصطلاحی حقوقی)، واژهای فارسی بـه معنی قباله، براتِ وظیفه و مواجب و مانند آن (نک : نخجوانی، صحاح ... ؛ نیز لغت فرس؛ برهان ... ). این واژه در فار...