اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چم

نویسه گردانی: CM
چم . [ چ ِ ] (مرکب از «چه » موصول و «م » ضمیر مفعولی ) مخفف چه مرا. از قبیل «چت » و «چش » و «کم » و «کت » و «کش » (از که موصول و ضمایر) :
افزار خانه از زمی و بام و پوششش
هر چم به خانه اندر سرشاخ و تیر بود.

کسائی .


زمین جز به فرمان تو نسپرم
وز آن چم تو فرمان دهی نگذرم .

فردوسی .


فرستم به هر سال من باژ و ساو
به پیش تو زان چم بود توش و تاو.

فردوسی .


نبینی کز خراسان من نشسته پست در یمگان
همی آید سوی من یک به یک هر چم همی باید.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
معنا، شرح
معنی. مفهوم. درونمایه || و معنی را نیز گویند که روح لفظ است، چه لفظ را به منزلۀ جسم و معنی را روح آن گرفته اند. (برهان قاطع-چ معین-امیر کبیر1357 سات 6...
رودخانه
خم و پیچ و تاب را گویند، چنان که در "هزار چم" به معنی پر پیچ و خم ای توسن عاطفت! سبکتر چم وی طایر آرزو! فروتر پر ...
مختصر شده «چه می دانم» در لهجه مردم سیرجان با علامت ضمه بر روی حرف «چ»
چم چم . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 35 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 4 هزارگزی فارسینج ...
قلعه چم . [ق َ ع َ چ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اراضی نیزار از بخش مرکزی شهرستان قم . این ده در 40هزارگزی جنوب باختری قم قرار دارد. موقع ج...
قارقولی چم . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخا...
کشگور قره چم . [ ک ُ گ ِ وَ ق َ رِ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 18هزارگزی شمال باختری سیردان...
خم چم . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) راه رفتن به ناز. || حرکات دلبرانه . || تواضع و فروتنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.