چم
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        CM
    
							
    
								
        معنی. مفهوم. درونمایه || و معنی را نیز گویند که روح لفظ است، چه لفظ را به منزلۀ جسم و معنی را روح آن گرفته اند. (برهان قاطع-چ معین-امیر کبیر1357 سات 657)
-----------
در زبان پهلوی: 
 چـِیم
[ceim]
واژه نامه فشرده ی پهلوی ، از مکنزی
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ ] (اِ) به  معنی  خرام  و رفتاری  به  ناز باشد. (برهان ). خرام . (جهانگیری ). به  معنی  خرام  و رفتاری  ازروی  ناز. (انجمن آرا) (آنندراج ) (...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ/ چ ِ ] (اِ)  ۞  چشم  بود؛ به زبان  مرو. (فرهنگ  اسدی ). مردم  دارالمرز و مردم  مروشاهجان  چشم  را می گویند که  به  عربی  عین  خوانند. (برها...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ ُ ] (اِ) به  معنی  لاف  و تفاخر. (از برهان ). (از جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). (ناظم الاطباء). و رجوع  به  چُمیدن  شود.  ||  ح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ ِ ] (اِ) جل  وزغ  را گویند و آن چیزی  باشد سبز مانند ابریشم  که  در روی  آبهای  ایستاده  به  هم  رسد. (برهان ). سبزیی  باشد شبیه  به  ابریشم ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ ِ ] (مرکب  از «چه » موصول  و «م » ضمیر مفعولی ) مخفف  چه  مرا. از قبیل  «چت » و «چش » و «کم » و «کت » و «کش » (از که  موصول  و ضمایر) : افزار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ ](اِخ ) محله ای  در شهر یزد. (برهان ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف  مرآت  البلدان  نویسد: «نام  قریه ای  است  اربابی  در ملایر که  درسمت  جنوب  شرقی  و در چهارفرسنگی  دولت آباد، کنار رودخانه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ ] (اِخ ) ده  کوچکی  است  از دهستان  دشمن زیاری  بخش  فهلیان  و ممسنی شهرستان  کازرون  که  در 69 هزارگزی  جنوب  خاور فهلیان  و 7 هزارگزی  را...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [ چ َ] (اِخ ) دهی  از بخش  حومه ٔ شهرستان  نائین  که  در 30 هزارگزی  جنوب  نائین  و 8 هزارگزی  خاور راه  نائین  به  هاشم آباد واقع است . کوهستانی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم . [چ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  پیشکوه  بخش  تفت  شهرستان  یزد که  در 8 هزارگزی  شمال  تفت  و 4 هزارگزی  باختر راه  تفت  به  یزد واقع است . جلگه  و...