اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حابس

نویسه گردانی: ḤABS
حابس . [ ِب ] (اِخ ) ابن عمر. مکنی به ابوهاشم . رجوع به ابوهاشم سعد سنجاری ... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حابس . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حبس . بازدارنده . حبس کننده . || محبوس . و بدین معنی در شعر حصین بن همام آمده است : موالیکم مولی الولا...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) نام جائی و نام روزی از روزهای بنی تغلب که بدانجای بود. اخطل گوید : لیس یرجون ان یکونوا کقومی قد بلوایوم حابس و الک...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن دغنه کلبی . صحابی است و او راست : خبری در اعلام النبوة، که ابونصر آن را به اختصار آورده و هشام بن الکلبی آن را، ...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعة التمیمی . مکنی به ابوحیّه . ابن حبان گوید: او صحبت رسول را دریافت . و ابن السکن گوید حابس از بصریین ، و پسر ...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعة الیمانی . بقول ابن حبان ، صحابی است و بارودی گوید: در جنگ صفین با معاویه بود و کشته شد. طبرانی از طریق عبد...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سعدبن ۞ منذربن ربیعة ۞ بن سعدبن بثری الطائی الیمانی . صحابی است و او از آن گروه از صحابه است که ابوبکر به ...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سعد الیمانی . صحابی است .عبدالصمدبن سعید حمصی او را در شمار صحابه ای که به حمص آمدند آرد و گوید او از حمص به مصر ش...
حابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ابوالأقرع تمیمی . او حکم عرب بود به جاهلیّت . (منتهی الارب ).
حابس الجوز. [ ب ِ سُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) گچ . جیر. و از آن گچ را حابس الجوز نامند که حفظ جوزالطیب از فساد و تباهی کند. (داود ضریر انطاکی ). جب...
حابس النفط. [ ب ِ سُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) تبن (؟) سُمّی به لأنه یحفظ دهن النفط من الصعود. (داود ضریر انطاکی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.