اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاتم

نویسه گردانی: ḤATM
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) کاشی ، هدایت اﷲ.شاعر معاصر شاه عباس . او در اول هدایت و سپس حاتم تخلص می کرد و او را دیوانی است . و بیت ذیل از اوست :
فتاده از نظر هر که هست در عالم
هنوز چشم بداندیش در قفای من است .

(از قاموس الاعلام ترکی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حاتم . [ ت ِ ] (ع ص ) کلاغ سیاه . زاغ سیاه . || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. (منتهی الارب ). و آن زاغی سرخ پای و سرخ ...
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) نام شاعری است عرب و او راست :اذا ما اتی یوم ُ یُفَرق ُ بیننابموت ، فکن انت الذی یتاخرُ.در عقدالفرید آمده است : آنگاه که...
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) (امیر... شاه ...) یکی از امراء زمان شاه طهماسب اول و امیرکُهدُم ، گیلان . او سربعصیان افراشت و در سال 942 هَ . ق . شهر ر...
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن احمد. هفتمین از امراء حمدانی صنعا. او از 545 تا 556 هَ . ق . امارت داشت . رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . محدث است و از جعفربن محمد روایت دارد. رجوع به کتاب المصاحف ص 98 شود.
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل المدنی . محدث است .
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن الحماس . ششمین از امراء حمدانی صنعاء. او پس از هشام بن القبت در قرن ششم هجری امارت یافت . رجوع به طبقات سلاطین ...
حاتم . [ ت ِ ](اِخ ) ابن سالم الاعرجی مکنی به ابوبشر. محدث است .
حاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه ۞ . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم ...
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ النمری . مکنی به ابوعبیده از ثقات محدثین بصره . او بعد از سده ٔ دوم هجری به اصفهان آمده است و از محدثین ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.