حانی
نویسه گردانی:
ḤANY
حانی . (اِخ ) شهریست به دیاربکر. در آنجا معدن آهن هست که به دیگر شهرها برند، ابوصالح عبدالصمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عباس حنوی وابوالفرج احمدبن ابراهیم مرجی حنوی بدان منسوبند. (معجم البلدان ). حانی و سیلوان ، شهری وسط است از اقلیم چهارم ، حقوق دیوانیش صدوهفتادویک هزار دینار است . (نزهةالقلوب ص 103). و رجوع به تاریخ مغول ص 138 شود.
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حانی . (ع ص نسبی ) منسوب به حانوت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صاحب حانوت . (اقرب الموارد). || منسوب به شهر حانی ، و حنوی برخلاف قیاس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هانی . (فعل امر) به لغت پهلوی امر به نشستن باشد یعنی بنشین . (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ، نسخه ٔ خطی مؤلف ) ۞ . ... و هانی به زبان...
هانی . (اِخ ) (ابن ...) رجوع به ابن هانی شود.
هانی . (اِخ ) از موالی عفان و تابعی است . (منتهی الارب ).
هانی . (اِخ ) ابن توبةبن سحیم بن مرة، معروف به الشویعر الحنفی . از شعرای اسلامی است . درباره ٔ ضحاک بن قیس گوید:اذا شمر الضحاک للحرب شبهاغل...
هانی . (اِخ ) ابن جزٔبن النعمان المرادی . صحابی است . وی شاهد فتح مصر بوده است . (الاصابة فی تمییز الصحابة).
هانی . (اِخ ) ابن حارث بن جبلةبن حجر الکندی . صحابی است . (الاصابة فی تمییز الصحابة).
هانی . (اِخ )ابن حبیب الداری . صحابی است . الرشاطی گفته است : اولین بار که هانی نزد پیغمبر آمد قبایی مزین به طلا به رسول اﷲ اهداء کرد و پی...
هانی . (اِخ ) ابن حجربن معاویة... الکندی . صحابی است . (الاصابة فی تمییز الصحابة).