اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حانی

نویسه گردانی: ḤANY
حانی . (اِخ ) شهریست به دیاربکر. در آنجا معدن آهن هست که به دیگر شهرها برند، ابوصالح عبدالصمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عباس حنوی وابوالفرج احمدبن ابراهیم مرجی حنوی بدان منسوبند. (معجم البلدان ). حانی و سیلوان ، شهری وسط است از اقلیم چهارم ، حقوق دیوانیش صدوهفتادویک هزار دینار است . (نزهةالقلوب ص 103). و رجوع به تاریخ مغول ص 138 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هانی . (اِخ ) ابن یزیدبن نهیک المذحجی یا النخعی ، مکنی به ابوشریح ، صحابی است . احمد و بخاری در علم ادب از وی اخراج حدیث کردند و ابوداود و...
هانی بی. این واژه انگلیسی می باشد («honey bee») و معنی «زنبور عسل» را دارا است.
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عدسیه . (از المرصع).
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی . از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است . از اشعار اوست : خال بکنج لب یک...
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ](اِخ ) فاخته یا فاطمه ، دختر ابوطالب بن عبدالمطلب ، دخترعموی رسول اکرم و خواهر علی بن ابی طالب (ع ) و از زنان مشهور صحا...
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی و محدث است . رجوع به ام هانی (فاخته ) و الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 287 و ریحانة ...
ابن هانی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم یا ابوالحسن محمدبن هانی بن محمدبن سعدون ازدی اندلسی . مولد او بشهر قرطبه یا بیره . در قرطبه تحصیل علم...
هانی گرمله . [ گ َ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 66هزارگزی شمال باختر پاوه و 18 هزارگز...
دار ابن هانی . [ رُ اِ ن ِ ] (اِخ ) قبیله ٔ ابن هانی بن حبیب که پدر بطنی است ، از آنهاست ابورقیه تمیم داری ، ابن اوُس و ابوهند بریرداری و اب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.