حب
نویسه گردانی:
ḤB
حب . [ ح ُب ب ] (معرب ، اِ) معرب خُنْب . خنب . خمره . خنبره . نیم خم آب . خابیه . (لسان العرب ) (منتهی الارب ). خُم . (منتهی الارب ). سبو یا سبوی کلان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). تغار که خُم بر آن نهند. || تغار آب . کوزه ٔ بزرگ . سبو یا سبوی کلان . ج ، احباب ، حباب ، حَببة. (جوالیقی ص 120 بنقل از ابوحاتم ).
- حب النحل ؛ کوّاره . کندو. کور. خلیّة. ج ، احباب النحل .
|| چهارچوب که بر آن سبوی گوشه دار (دسته دار) نهند، و منه قولهم : حباً و کرامةً، و کرامت سرپوش سبو باشد. (منتهی الارب ). چهارچوبه که خم دودسته را بر آن نهند. (اقرب الموارد). سه پایه که خم بر آن نهند. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هب . [ هََ ب ب ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): هب السیف الشی ٔ هَبّاً؛ برید شمشیر آن چیز را و قطع کرد آن را. (ناظم ال...
هب ء. [ هََ ب ْءْ ] (اِخ ) قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هب لی . [ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) اشارت و تلمیح به دعای سلیمان (ع ) که گفت رب اغفر لی و هب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی ؛یعنی ای...