اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حثا

نویسه گردانی: ḤṮA
حثا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی به شام در گفته ٔ عدی بن رقاع :
یا من رای برقاً ارقت بضوئه
امسی تلالاً فی حوارکه العلی
فاصاب أیمنه المزاهر کلها
و اقتم أیسره أثیدة فالحثا.

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حصاء. [ ح َص ْ صا] (ع ص ، اِ) زن موی رفته از سر. زن دغ سر. (آنندراج ).مؤنث احص ؛ بی موی . (معجم البلدان ). || سال تنگ . (مهذب الاسماء). سال...
حصاء. [ ح َ ص ص ْ صا ] (اِخ ) نام اسبی مر سراقةبن مرداس و حزن بن مرادس بوده است .
حصاء. [ ح َ ص ْ صا ] (اِخ )زمینی از آن بنی عبداشربن ابی بکر. (معجم البلدان ).
حساء. [ ح َ ] (ع اِ) شوربا. حسا. رجوع به حسا شود.
حساء. [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حِسی . ثعلب گوید: حساء آب اندک است . (معجم البلدان ).
حساء. [ ح ِ ] (اِخ ) حسا. آبهائی است مر بنی فزرة را که میان زبده و نخل واقع است و آنجای را «ذوحساء» خوانند. (معجم البلدان ). و رجوع به عیون...
هسع. [ هََ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حساء ریث . [ ح ِ ءِ رَ ] (اِخ ) یاقوت از اصمعی نقل کند که در بالای فرتاج آبی است که آن راحساء ریث خوانند. و آنجا ملتقای بنی اسد و بنی طی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.