حجاء
نویسه گردانی:
ḤJAʼ
حجاء. [ ح َ ] (ع اِ) حباب . کوپله . قبه ٔ آب که از باران پدید آید.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هجاء. [ هَِ ] (ع اِ) شکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هذا علی هجاء ذاک ؛ این به شکل آن است . (از معجم متن اللغة). || دشنا...
هجاء. [ هََ ج ْ جا ] (ع ص ) کثیرالهجاء. (معجم متن اللغة). هجاکننده . (مهذب الاسماء). بسیار هجوکننده .
هجا. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) هجو. بدگوئی . جرشفت . دشنام . سرزنش . مسخره . مضحکه . (ناظم الاطباء). مذمت کردن . (شمس اللغات ). نکوهیدن . (آنندراج ) (...
هجا. [ هََ ] (ع اِ) لغتی است در هَجَاءْ. (از معجم متن اللغة). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . رجوعه به هجاء شود.
هجا. [ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هَج شود.
هجع. [ هََ ] (ع مص ) شکستن . || شکسته شدن . || آرام شدن . (از اقرب الموارد). || شکستن گرسنگی کسی را. (از ناظم الاطباء).
هجع. [ هَِ ] (ع ص ) مدهوش بیخود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد).
هجع. [ هَُ ج َ / هََ ج ِ ] (ع ص ) مدهوش . بی خود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد). رجوع به هِجع شود.
هجع. [ هَُ ج ْ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هاجع. (منتهی الارب ). هجوع . (اقرب الموارد). رجوع به هاجع و هجوع شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.