حرح 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤRḤ 
    
							
    
								
        حرح . [ ح َ رِ ] (ع  ص ) مرد مولع به  زنان .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حرة. [ ح َرْ رَ ] (اِخ ) (وقعه ٔ...) جنگی  است  که  میان  مسلم بن  عقبه  و اهل  مدینه  اتفاق  افتاد درسال  63 هَ . ق . سه  روز مانده  از ذی الحجة بسال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حرة. [ ح َرْرَ ] (اِخ ) (یوم ...) وقعة حرة لیزید علی  اهل المدینة. (مجمع الامثال  میدانی ). و رجوع  به  ماده ٔ قبل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حرة. [ ح ُرْ رَ ] (اِخ ) بنت  اشعث . چنانکه  در فهرست  تاریخ  گزیده  آمده  است  نام  زنی  است  که  معاویه  او را به  حباله ٔ نکاح  خویش  وعده  داد و ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هرة. [ هَِرْرَ ] (ع  اِ) مؤنث  هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی  الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت  به  خط مؤلف ). رجوع  به  هر و هرر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ  کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون  باشد. (اسدی ) : کوهش  بسان  هره  درآورده  سر بهم دشتش  بسان  شله  نهاد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هلهله ، تعریف و تمجید ، شادی کردن
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        به کسر ه و ر. کندوی عسل به گویش کازرونی(ع.ش)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                         hore این واژه امروزه پسوندی است که تنها با واژه ی دل می آید: دلهره. در سنسکریت: گهره ghora (ترسناک) بوده است. فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ قم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) از دهات  وزوای  قم  بوده  است .رجوع  به  تاریخ  قم  چ  سیدجلال الدین  تهرانی  ص 139 شود.