اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هره

نویسه گردانی: HRH
هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) :
کوهش بسان هره درآورده سر بهم
دشتش بسان شله نهاده زهار باز.

روحی ولوالجی .


مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمید
دلم ز شله ٔ صابوته وز هره ٔ تاز.

قریع.


هره ٔ نرم پیش من بنهاد
هم بسان یکی تل مسکه .

حکاک .


کنم من هره را جلوه ، نکوهم شله را زیرا
که هره درخور جلوه ست و شله درخور جله .

عسجدی .


|| گیاهی است که در میان گندم وجو روید و غوزه ای دارد کنگره دار مانند غوزه ٔ خشخاش و در اندرون آن چند دانه می باشد. (برهان ). هربنگ . رجوع به هربنگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هلهله ، تعریف و تمجید ، شادی کردن
به کسر ه و ر. کندوی عسل به گویش کازرونی(ع.ش)
hore این واژه امروزه پسوندی است که تنها با واژه ی دل می آید: دلهره. در سنسکریت: گهره ghora (ترسناک) بوده است. فانکو آدینات 09163657861
هره دشت . [ هََ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی طوالش که دارای 3726 تن سکنه است . از رود هره دشت مشروب میشود و محصول عمده اش برنج ، غ...
هره سنگ . [ هََ رَ س َ ] (اِخ ) هرسنگ که دهی بوده است در مازندران . رجوع به هرسنگ شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لیسارو هره دشت . [ رُ هََ رِ دَ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش مرکزی شهرستان طوالش و هم نام دو آبادی بدانجا. این دهستان بین هشتپر و خطب...
هرة. [ هَِرْرَ ] (ع اِ) مؤنث هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هر و هرر شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شهرکی است در میان کوه؛ سردسیر؛ با هوای درست و نعمت بسیار. (حدودالعالم ص 135)
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.