اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حرة

نویسه گردانی: ḤR
حرة. [ ح َرْ رَ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته . (معجم البلدان ). سنگستان . (نصاب ) (غیاث ). ج ، حَرّ، حِرار، حَرّات . زمین سنگریزه دار سیاه را گویند، و چنین زمین را اگر مدور باشد حرة و اگر مستطیل و غیرواسع باشد لابة و نیز کراع خوانند. و بیشتر این زمینها در اطراف شهر مدینه است که بصورت اضافه مستعمل است . (معجم البلدان ). || تشنگی . || دانه ٔ کوچکی که از اندام آدمی برمی آید. || عذاب دردناک . || تاریکی بسیار. (منتهی الارب ). || نام جایهای بسیار است که بترتیب مضاف الیه یاد خواهد شد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حره ٔ غلاس . [ ح َرْرَ ی ِ غ َل ْ لا ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
حره ٔ قباء. [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) موضعی در قبلی مدینة. و ذکر آن در حدیث آمده است . (معجم البلدان ).
حره ٔ لفلف . [ ح َرْ رَ ی ِ ل َ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لفلف شود.
حره ٔ لیلی . [ ح َرْ رَ ی ِ ل َ لا ] (اِخ ) جایی است بنی مرةبن عوف بن سعدبن ذُبْیان بن بغیض ... را در راه مدینة. و بعضی گویند بدان سوی وادی ...
حره ٔ معشر. [ ح َرْ رَی ِ م َ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
حره ٔ ضارج . [ ح َرْ رَ ی ِ رِ ] (اِخ ) نام موضعی است و گفته اند نام آن اثله ٔ ضارج است . (معجم البلدان ).
حره ٔ ضرغد. [ ح َرْ رَ ی ِ ض َ غ َ ] (اِخ ) نام موضعی به جبال طی و بعضی گفته اند در بلاد غطفان . (معجم البلدان ).
حره ٔ عباد. [ ح َرْ رَ ی ِ ع َب ْبا ] (اِخ ) موضعی در سفلای مدینة. (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حره ٔ وزواء. [ ح َرْ رَ ی ِ وِزْ ] (اِخ ) رجوع به حره ٔ قم شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.