اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حرة

نویسه گردانی: ḤR
حرة. [ ح َرْ رَ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته . (معجم البلدان ). سنگستان . (نصاب ) (غیاث ). ج ، حَرّ، حِرار، حَرّات . زمین سنگریزه دار سیاه را گویند، و چنین زمین را اگر مدور باشد حرة و اگر مستطیل و غیرواسع باشد لابة و نیز کراع خوانند. و بیشتر این زمینها در اطراف شهر مدینه است که بصورت اضافه مستعمل است . (معجم البلدان ). || تشنگی . || دانه ٔ کوچکی که از اندام آدمی برمی آید. || عذاب دردناک . || تاریکی بسیار. (منتهی الارب ). || نام جایهای بسیار است که بترتیب مضاف الیه یاد خواهد شد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حرح . [ ح ِ ] (ع اِ) حِرّ. شرم زن . (دهار). ج ، احراح .
حرح . [ ح َ رِ ] (ع ص ) مرد مولع به زنان .
حرح . [ ح َ ] (ع مص ) زدن بر شرم زن .
هرة. [ هَِرْرَ ] (ع اِ) مؤنث هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هر و هرر شود.
شهرکی است در میان کوه؛ سردسیر؛ با هوای درست و نعمت بسیار. (حدودالعالم ص 135)
به کسر ه و ر. کندوی عسل به گویش کازرونی(ع.ش)
هلهله ، تعریف و تمجید ، شادی کردن
hore این واژه امروزه پسوندی است که تنها با واژه ی دل می آید: دلهره. در سنسکریت: گهره ghora (ترسناک) بوده است. فانکو آدینات 09163657861
هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) : کوهش بسان هره درآورده سر بهم دشتش بسان شله نهاد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.