اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسا

نویسه گردانی: ḤSA
حسا. [ ح َ ] (ع اِ) حساء. طعام معروف . (معجم البلدان ). آشامیدنی . حریرة. شوربا که بیاشامند. آنکه بیاشامند. حسواء. (مهذب الاسماء). حریره ای که از سبوس و روغن و شکر سازند بیماران را. طعامی از سبوس و شکر وروغن بادام و آنرا حریره نیز گویند و گاه نیز از چیزهای دیگر کنند. حَسو ۞ . آش : و اگر از آرد آن [ سلت ] حریره ٔ رقیق و حساء سازند... داءالموم را نافع بود. (ابن بیطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حصا. [ ح َص صا ] (اِخ ) نام چند کوه از آن بنی ابی بکربن کلاب . وبعضی گفته اند: نام بزرگترین آب قبیله ٔ مزبور است .
حصا. [ ح َ ] (ع اِ) حصاء.سنگ ریزه ها. و آن جمع حصاة است . رجوع به حصاء شود. ودر تداول فارسی زبانان همزه ٔ آخرش افتد : وینکه بجوی اندر از عکس ...
حثا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی به شام در گفته ٔ عدی بن رقاع :یا من رای برقاً ارقت بضوئه امسی تلالاً فی حوارکه العلی فاصاب أیمنه المزاهر کلهاو ...
حصاء. [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه ها. سنگ ریزه . (دهار) (منتهی الارب ). شن . یکی آن حصاة است . و در تداول شعرای فارسی زبان همزه ٔ آخرش افتاده است ...
حصاء. [ ح َص ْ صا] (ع ص ، اِ) زن موی رفته از سر. زن دغ سر. (آنندراج ).مؤنث احص ؛ بی موی . (معجم البلدان ). || سال تنگ . (مهذب الاسماء). سال...
حصاء. [ ح َ ص ص ْ صا ] (اِخ ) نام اسبی مر سراقةبن مرداس و حزن بن مرادس بوده است .
حصاء. [ ح َ ص ْ صا ] (اِخ )زمینی از آن بنی عبداشربن ابی بکر. (معجم البلدان ).
هسع. [ هََ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.