حلی
نویسه گردانی:
ḤLY
حلی . [ ح َل ْی ْ ] (ع اِ) پیرایه . (از ترجمان عادل ). زیور. (نصاب ). پیرایه و زیور از معدنیات باشد یا از سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، حُلی یا حَلی . و حَلیة یک آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- حلی السیف ؛ پیرایه ٔ شمشیر. حلاةالسیف مانند آن است . (منتهی الارب ).
|| (مص ) پیرایه کردن زن . (منتهی الارب ). (آنندراج ). || بازیورشدن . زیور پوشیدن و صاحب زیور گردیدن . || مستفید گردیدن . || حال و حالیه و حلیه نعت است از آن . (منتهی الارب ). || خوش آمدن در چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هلی . [ هَُ ل ْ لا ] (ع اِ) ریش و زخم که بعد از اندوه رسد. (منتهی الارب ).
هلی .[ هَُ ل َی ی ] (ع اِ مصغر) مصغر هل . (منتهی الارب ).
هلی [ه َ ] (اِ) در زبان تبری (مازنی) به معنای آلوچه می باشد.
هلی تتی [ هَ ، تِ ] (اِ) در زبان مازنی (تبری) به معنای شکوفه درخت آلوچه می باشد.
هلی کتی . [ هََ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل که 105 تن سکنه دارد. آب آن از شهرود هراز و چشمه ها و محصول عمده اش برنج و ...
حمل و نقل اجناس و اشخاص به وسیله بالگرد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هلی چال . [ هََ ] (اِخ ) دهی است ازبخش مرکزی شهرستان آمل که 225 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، عسل و کاردست...
هلی کتنی [ هَ ، کِ ، تِ ] در زبان تبری (مازنی) به نوعی میان وعده یا دسر غذایی گفته می شود که با کوبیدن آلوچه به همراه خیار و نعنا و نمک و آبغوره تهیه ...
هلی کپ تر. [هَِ ک ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به هلیکوپتر شود.