اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حی

نویسه گردانی: ḤY
حی . [ ح َی ی ] (ع اِ)زنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل ِ میت .ج ، احیا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
«مکن بدی تو و نیکی بکن » چرا فرمود
خدای ، ما را گر ما نه حی ّ و مختاریم ؟

ناصرخسرو.


فروماندم از کشف این ماجرا
که حیی جمادی پرستد چرا.

سعدی .


|| زنده و همیشه . (مهذب الاسماء).
- زیبق الحی ؛ سیماب زنده .
|| فرج زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندام زن . || بطن که کم از قبیله است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
به مجنون یکی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی بحی .

(بوستان ).


ج ، احیاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و برای همه ٔ معانی مذکور در فارسی بتخفیف یا نیز می آید. (غیاث ). || منع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): لاحی عن الامر؛ اَی لامنع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) طریق حی ؛ راه هویدا. (منتهی الارب ). || لایعرف الحی من اللی ؛ نشناسد حق را از باطل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ فعل ) بیائید و متوجه شوید: حی علی الصلوة؛ اعجل . بشتاب . (منتهی الارب ). || (مص ) گرد کردن چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث ).فراگرفتن از هر سوی . (غیاث ) (منتهی الارب ). گویند حیة به معنی مار از همین ماده و بمناسبت همین معنی است . (منتهی الارب ). || مالک شدن و احراز کردن . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هی . (ع ق ) لغتی است در اًی . (از اقرب الموارد). هی واﷲ؛ یعنی ای واﷲ. هی و ربی ؛ اًی و ربی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
هی . (اِ) نام دیگر حرف هاء. (المعجم ).
هی ٔ. [ هََ ی ْءْ ] (ع اِ)کلمه ٔ تأسف است بر چیزی که از دست رفته است و گویند کلمه ٔ تعجب است و گویند اسم فعل است به معنی آگاه باش چون...
هی ٔ. [ هََ ی ْءْ / هی ] (ع مص ) به طعام و شراب خواندن . || بر آب خواندن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
هی هی . [ هََ هََ / هَِ هَِ ] (صوت ) عجب عجب . سخت عجیب . چه شگفت : قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد. خاقان...
هی هی . [ هَِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 463 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
هی ٔهی ٔ. [ هَِ ءْ هَِ ءْ ] (ع اِ صوت ) آوازی که بدان شتر را به علف خوانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کلمه ای است...
هی مری . [ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است از الفاظ بارگیر که ترکان در مخاطبات خود آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابن هی . [ اِ ن ُ هََ ی ی ] (ع ص مرکب ) و هی بن بی . فرومایه و ناکس از مردم .خسیس از ناس . بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که ا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.