 
        
            خان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN 
    
							
    
								
        خان . (اِخ ) نام  موضعی  به  اصفهان  میباشد. یاقوت  آرد: این  کلمه  عجمی الاصل  است  و در آن  زبان  اطلاق  به  منازلی  میشود که  سوداگران  در راه  بدان  سکونت  میکنند. کاروانسرای  مشهور چنین  است  که  ابواحمد محمدبن  عبد کویة الخانی  الاصفهانی  بدانجا منسوب  است ، ولی  این  شهرت  صحیح  نیست  و ابواحمد منسوب  به  «خان لنجان » میباشد. زیرا «خان لنجان » شهر این  ناحیه  است . باری  او مرد صالح  و از بزرگان  قوم  بود. که  به  اصفهان  آمد، و از اصفهانین  و بغدادیین  حدیث  کرده  و مرگش  بسال  406 هَ. ق . اتفاق  افتاد. (از معجم  البلدان  یاقوت  حموی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        یعقوب خان . [ ی َ ] (اِخ ) سومین  از خاندان  بارکزائی  افغانستان  (در سال  1296 هَ . ق .). (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هدایت خان . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) رشتی . حاکم  رشت  در اواخر دوره ٔ کریم خان  زند. (از مجمل  التواریخ  گلستانه ، ص 282).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نقاره خان . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  خسروآباد شهرستان  بیجار. در 24 هزارگزی  شمال  غربی  خسروآباد، در منطقه ٔ تپه ماهور سردسیری  واقع اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مهراب خان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  تبادکان  بخش  حومه  و ارداک  شهرستان  مشهد، واقع در 2هزارگزی  شمال  شرقی  مشهد. با 132 تن  سکنه . آب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کشلی  خان . [ ک َ ] (اِخ ) نام  یکی  از امراء محمد خوارزمشاه  بخارا بوده  است . (جهانگشای  جوینی  ج 1 ص 80).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کنجوک خان . [  ](اِخ ) دوازدهمین  از اولوس  جغتای  به  ماوراءالنهر. ظاهراً از 706 تا 708. (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کوچلک خان . [ ل ُ ] (اِخ )پسر تایانک خان . پادشاه  قوم  نایمان  و معاصر با سلسله ٔ خوارزمشاهی  و چنگیزخان  مغول . وی  به  سال  607 هَ . ق . به  یاری  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرگین خان . [ گ ُ ] (اِخ ) گرگین خان  گرجی  ملقب  به  شاه  نوازخان  در زمان  شاه  سلطان  حسین  به  حکومت  قندهار منصوب  شد و در آنجا سؤسلوک  از خود ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لقمان خان . [ ل ُ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ احمدشاه  درانی . وی  هنگامی  که  احمدشاه  برای  تسخیر هندوستان  رفت  از جانب  عم  خویش  به  نیابت سلطنت  گمارده...