 
        
            خان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN 
    
							
    
								
        خان . (اِخ ) نام  موضعی  به  اصفهان  میباشد. یاقوت  آرد: این  کلمه  عجمی الاصل  است  و در آن  زبان  اطلاق  به  منازلی  میشود که  سوداگران  در راه  بدان  سکونت  میکنند. کاروانسرای  مشهور چنین  است  که  ابواحمد محمدبن  عبد کویة الخانی  الاصفهانی  بدانجا منسوب  است ، ولی  این  شهرت  صحیح  نیست  و ابواحمد منسوب  به  «خان لنجان » میباشد. زیرا «خان لنجان » شهر این  ناحیه  است . باری  او مرد صالح  و از بزرگان  قوم  بود. که  به  اصفهان  آمد، و از اصفهانین  و بغدادیین  حدیث  کرده  و مرگش  بسال  406 هَ. ق . اتفاق  افتاد. (از معجم  البلدان  یاقوت  حموی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خان بالیغ. (اِخ ) ضبط دیگر خان بالغ است . رجوع  به  خان بالغ شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان بالیق . (اِخ ) ضبط دیگر خان بالغ است . رجوع  به  خان بالغ شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) ده  کوچکی  است  از دهستان  خنج  بخش  مرکزی شهرستان  لار، واقع در 102 هزارگزی  باختری  لار. این  دهستان  در کنار راه  عمو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ارمان . [ اِ ] (اِخ ) قسمت  خاک  سرحد بین  ایران  و توران . (لغت  شاهنامه ٔ ولف )  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ازبک . [ ن ِ اُ ب َ ] (اِخ ) یکی  از پادشاهان  ازبک  است  که  در اواخر عمر سلطان  ابوسعید بهادر از آلوس اردوی  طلایی  قصد حمله  بمملکت  او کرد و ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  اعظم . [ ن ِ اَ ظَ ] (اِخ ) شمس الدین  محمد اتگه  از شعرای  هندی  است . صبح  گلشن  او را چنین  یاد می کند. شمس الدین  محمد اتگه  متخلص  به  خان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان اعظم . [ ن ِ اَ ظَ ] (اِخ ) میرزا عزیز کوکه  خلف  شمس الدین  محمد اتگه  است . صبح  گلشن  درباره ٔ او آرد:او مردی  دیندار، تقوی شعار، معدلت دثار و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  احمد. [ ن ِ اَ م َ ] (اِخ ) نام  گردنه ای  است  در غرب  ایران  و بنام  زینوئی خان  احمد معروف  است  (زینوئی  بمعنی  گردنه  میباشد) و خط سرحدی  غر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  آپان . [ ن ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کان  آبها  ۞ . (ازفرهنگ  ایران  باستان  تألیف  پورداود ص 69). معدن  آبها.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن  هلوخان . وی  پسر هلوخان  اردلان  است . احمدخان  از عهد صباوت  در ظل  تربیت  شاه عباس  اول  پرورده  شد و چون  بسن  تم...