 
        
            خان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN 
    
							
    
								
        خان . (اِخ ) نام  موضعی  به  اصفهان  میباشد. یاقوت  آرد: این  کلمه  عجمی الاصل  است  و در آن  زبان  اطلاق  به  منازلی  میشود که  سوداگران  در راه  بدان  سکونت  میکنند. کاروانسرای  مشهور چنین  است  که  ابواحمد محمدبن  عبد کویة الخانی  الاصفهانی  بدانجا منسوب  است ، ولی  این  شهرت  صحیح  نیست  و ابواحمد منسوب  به  «خان لنجان » میباشد. زیرا «خان لنجان » شهر این  ناحیه  است . باری  او مرد صالح  و از بزرگان  قوم  بود. که  به  اصفهان  آمد، و از اصفهانین  و بغدادیین  حدیث  کرده  و مرگش  بسال  406 هَ. ق . اتفاق  افتاد. (از معجم  البلدان  یاقوت  حموی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خان  آرزو.[ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام  یکی  از شعرای  هند و در فرهنگ  آنندراج  به  اشعارش  در موارد عدیده  استشهاد شده  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چغتای خان . [ ج َ غ َ ] (اِخ ) رجوع  به  جغتای خان  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جاروب خان . (اِخ ) لقب  فتحعلی  افشار بود که  بسبب  ظلم  و تعدی و بی رحمی  در میان  لشکر افشار و اوزبک  و افغان ، به  جاروب خان  مشهور بود. (مجمل  الت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تقتمش خان . [ ت ُ ت َ ؟ ](اِخ ) حاکم  دشت  قپچاق  که  در سال  898 هَ . ق . مغلوب  امیر تیمور گورکانی  گردید. (از قاموس  الاعلام  ترکی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        برکای خان . [   ](اِخ ) ابن  توشی خان بن  چنگیزخان . یکی  از فرمانروایان  مغول . رجوع  به  تاریخ  گزیده  ص  576 و 580 و 581 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بیرام خان . [ ب َ ] (اِخ ) ازامراء و وزرای  معروف  سلسله ٔ تیموریان  هند. متوفی  به سال  968 هَ . ق . پسر سیف علی بیگ  از طایفه ٔ بهارلو. در بلخ  ولاد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بیرام خان . [ ب َ ] (اِخ ) بیرم خان . فرزند یوسف علی بک . چهارمین  یا پنجمین  حفید علی  شکر ترکمانی  است  که  اصلاً از قبیله ٔ بهارلو بوده  و املاک  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارکلی خان . [ اِ رَ ] (اِخ ) هراکلیوس   ۞  والی  گرجستان  و کاخت  و کارتیل ، که  آزادخان  افغانی  پس  از فرار لشکریان  خویش ، نزد او شد و او مقدمش  را...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اولاغ خان . (اِخ ) از اتراک  سلطانی  در سمرقند. رجوع  به  تاریخ  جهانگشای  ج  1 ص 95 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ایناق خان . (اِخ ) از خوانین  و رؤسای  ایل  زند که  کریم خان  زند و برادرش  صادق خان  زند فرزندان  او بودند. بعد از مرگ  ایناق  زنش  که  مادر کریم خا...