گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خجندی نویسه گردانی: ḴJNDY خجندی . [ خ ُ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به «خجند» که شهر کبیر پرنعمتی است . (از انساب سمعانی ). منسوب به «خجندة» رجوع به «خجند» و «خجندة» شود : خاقانی اگر چه هست میری در پیش خجندیان غلامی است .خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) بنا بر نقل حاجی خلیفه ، او راست : کتاب «مناسک الخجندی ». (از کشف الظنون ). خجندی خجندی . [ ج ُ ج َ ] (اِخ ) حاجی خلیفه درباره ٔ او می آورد او راست : «فتاوی الخجندی » و در این اثر فتاوی جمعی از مشایخ عصر او که تفصیل نام آنه... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن ثابت خجندی . از خاندان خجندیان بوده و اولین کسی است که از این طایفه مشهور شده وی در مرو اقامت د... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) ابوالمظفربن محمدبن ثابت خجندی از بزرگان خجندیان اصفهان و در سنه 496 هَ . ق . در ری حین وعظ بر دست مرد علوی کشته... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ] (اِخ ) احمدبن یعقوب بن عفیربن الجنیدبن موسی التمیمی خجندی مکنی به ابوالفضل . ابوعبداﷲ حاکم در «تاریخ » نام او را آورده ... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) جمال الدین محمودبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی با برادرش صدرالدین محمد بخدمت جمال الدین جواد پیوست و پس از م... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) حامدبن خضر خجندی ، مکنی به ابومحمود از بزرگان علمای ریاضی اسلام است . رجوع به حامدبن خضر خجندی شود. خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) سلیمان بن اسرائیل بن جابربن قطربن حبیب بن ابی حبیب خجندی ، مکنی به ابوعبداﷲ او از عبدبن حمید و فتح بن عمرو وراق ... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی . متوفی بسال 580 هَ . ق . از اعاظم رؤسای اصفهان و از... خجندی خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین محمدبن عبداللطیف بن ثابت خجندی بسال 542 هَ . ق . اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمودبن محمد ملکش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود