خجندی
نویسه گردانی:
ḴJNDY
خجندی . [ خ ُ ج َ] (اِخ ) احمدبن یعقوب بن عفیربن الجنیدبن موسی التمیمی خجندی مکنی به ابوالفضل . ابوعبداﷲ حاکم در «تاریخ » نام او را آورده و گفته است که ابوالفضل خجندی مردکلانسال بود که بمکه مجاور شد و از ابن ابی مسرة و علی بن عبدالعزیز حدیث شنید ولی کتابش بسرقت رفت . ما بمسجد جامع از او حدیث خواستیم او از حفظ بر ما املاء حدیث کرد. حاکم میگوید بنا بروایت او از ابی سعید حسن بن علی بصری از خراس بن انس حدیث حیا و ایمان بشکل واحدی اند بعد حاکم گفت که او این حدیث را برای ما در شوال سال 337 هَ . ق . بیان کرد. (از انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جلال الدین خجندی . [ ج َ لُدْ د ن ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) عمربن محمد معروف به خبازی . رجوع به خبازی عمر در همین لغت نامه شود.
جمال الدین خجندی . [ ج َ لُدْ دی ن ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) عوفی وی را در شمار بزرگان شعرای عراق نام برده و اشعار و غزلیاتی از او نقل کند. او راس...