اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دان

نویسه گردانی: DʼN
دان . (اِخ ) نام محقق و مورخی است که در خصوص تاریخ سری منسوب به پروکوپ (پروکوپیوس ) رومی تحقیق کرده است و باثبات رسانیده که تاریخ مذکور ریخته ٔ قلم پروکوپ است وعقاید دیگران که آنرا از این مورخ نمیدانندمردود میباشد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 90 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مرهم دان . [ م َ هََ ] (اِ مرکب ) طبله ٔ مرهم . (آنندراج ). ظرفی که در آن مرهم را ضبط می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی سفالین یا چوبین و غیره که...
لیفه دان . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف شنجرف را نیز گفته اند. (برهان ). لیف دان . و ظاهراً کلمه ...
لیقه دان . [ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) دوات . لیق دان .
ماست دان . (اِ مرکب ) ظرفی که در آن ماست سازند. (آنندراج ). آوند ماست و خیک ماست . (ناظم الاطباء). مِروَب . مِحقَن . (یادداشت به خط مرحوم ده...
ماهی دان . (اِ مرکب ) حوض را گویند. (برهان ) (آنندراج ). حوض و آبگیر. (ناظم الاطباء) : همیدون کوثر اندر ژرف ماهی دان تو بودی به خلوت هر شبی ح...
گاله دان .[ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ۞ سلّه که زنان در آن گاله و ریسمان نهند. (آنندراج ).
گاله دان . [ ل َ ] (اِخ ) محلی است به سپاهان . (آنندراج ).
گرگ دان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه . دارای 1...
عربی دان . [ ع َ رَ ] (نف مرکب )داننده ٔ عربی . عالم به علوم عرب . واقف به لغت عرب . که فنون و علوم عرب و لغت آن داند. زبان عرب شناس . ز...
عشوه دان . [ ع ِش ْ وَ / وِ ] (نف مرکب ) عشوه داننده . ناز و غمزه دان . آشنا بطریق کرشمه و عشوه : کو بتی کز عشق او یک شهر جان افشانده اندزرّ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۷ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.