گفتگو درباره واژه گزارش تخلف داود نویسه گردانی: DʼWD داود. [ وو ] (اِ) ۞ داود باشا. ظاهراً نام نوعی غذا باشد که از گلوله های گوشت تهیگاه و پیاز و جعفری ترتیب کنند. (دزی ج 1 ص 430). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی حاجی داود حاجی داود. (اِخ ) نام محلی است در مشرق شط فرات ، در مقابل جوادیه . حیات داود حیات داود. [ ح َ وو ] (اِخ ) نام موضعی است در ناحیه ٔ شمال خلیج فارس . رجوع به جغرافیای غرب ایران شود. نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش ... تخت داود تخت داود. [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام کوهی در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (از آنندراج ذیل تخت حیران ) : نه منظر اختران مسعودا... باب داود باب داود. [ ب ِ وو ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد بیت المقدس است . (عقدالفرید چ مصر 1359 ج 7 ص 298). ابن داود ابن داود. [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) تقی الدین حسن بن علی بن داود حلی . از بزرگان فقهای شیعه ، شاگرد سید ابن طاوس و محقق و ابن جهم . کتاب او در عل... ابن داود ابن داود. [اِ ن ُ وو ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن داود قمی .وفات 378 هَ .ق . محدث و فقیه شیعی . از قم به بغدادرفته و در آنجا بترویج حدی... اشک داود اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ). نغمه داود نغمه داود. {نَ مِ} آوای زشت ///////////////////////////////// چو گُوساله سَوار شود بَر هوا وار سِحَر که غارت دَر آیَد به نَغمه اسکندر ////////////////... دکان داود دکان داود. [ دُک ْ کا ن ِ وو ] (اِخ ) دخمه ای است نزدیک سرپل زهاب در سنگ در اینجا صورت مردی برجسته در سنگ کنده شده ، این مرد لباس مادی ب... خلیفه داود خلیفه داود. [ خ َ ف ِ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. دارای یکصد و ده تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ صفحه ۱۹ از ۲۵ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. حسین مسلمی ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ 0 3 با سلام و خسته نباشید آیا در دستور نگارش فارسی نگارش کلمه داود صحیح است یا داوود بهنام ۱۳۹۶/۰۲/۱۰ 0 4 در زبان عربی "داود" اما در فارسی "داوود"! در فارسی باید این نوع کلمات (که با اشباع تلفظ میشود) را با دو واو نوشت. یعنی "داوود" صورت فارسی معین شده و "داود" شکل عربی اون. کلماتی مثل "داوود"، "طاووس"، "چاووش"، "کاووس" و امثال که یکی به گونهی صامت و دیگری به گونهی مصوت بلند اما در مورد نوشتن واژهی "سیاوش" اگر با اشباع تلفظ نشود، درست است اگر بااشباع تلفظ شود، باید نوشت "سیاووش". برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود