داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یزید (بنا بگفته ٔ ابن اثیر در الکامل ) یا ابن بشرمهلبی (بگفته ٔ تاریخ سیستان ) از بزرگان اوایل عهد عباسی است . در تاریخ سیستان آمده است که داود بشرالمهلبی از بزرگان بود و هارون الرشید سیستان او را داد و او براه خراسان به سیستان آمد و روز پنجشنبه یازده روز رفته از ربیعالاول سال 176 هَ . ق . بشهر (شهر زرنگ ) داخل شد و روزگاری آنجا بود و با حصین خارجی جنگ کرد و او را بکشت و در آن عمل و شغل بود تا خراسان و سیستان از طرف رشید به فضل بن یحیی تفویض گردید و فضل ، یزیدبن جریر را از جانب خود به سیستان فرستاد. (تاریخ سیستان ص 153 و 154).
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی داود والی کسکر از نواحی بغداد (مرکز آن واسط بوده است ) و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 250 و کتاب التاج ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی ذِنبِر از اصحاب مالک بن انس از ثقات است و از مالک روایت دارد.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی رزین . از شاعران عهد هارون خلیفه ٔ عباسی است . (الوزراء و الکتاب ص 147).
داود. [ وو ] (اِخ )ابن ابی سهل بن نوبخت . وی ناقل یک قسمت از اخبار ابونواس شاعر و از معاشران اوست . (خاندان نوبختی ص 18).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی شافیر. رجوع به نجوم السماء ص 144 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی طیبه المصری او راست کتاب اللامات (در قرآن ). (الفهرست ابن الندیم ). او بروش عثمان بن سعید قرائت کرده است و عبدا...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی عوف مکنی به ابوالجحاف کوفی . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن احمد دارانی . برادر ابوسلیمان دارانی است و صاحب ریاضت عظیم وبا ابوسلیمان صحبت داشته و سخنان وی در معاملات مانند س...
داود. [ وو] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن الخضر الداودی الضریر الملهمی البغدادی . مکنی به ابوسلیمان . قاری و ادیب بود. آن را بروایات بر ابی الح...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن اسماعیل المکتب مکنی به ابوالحسن راوی است و اهل حفظ و ذکاء و حدود سال 520هَ . ق . درگذشته است . (الحلل السندسیة ج 2 ...