گفتگو درباره واژه گزارش تخلف داود نویسه گردانی: DʼWD داود. [ وو ] (اِخ ) (میرزا...) از شاعران ایران و از خاندان شهزادگان صفوی است این بیت از اوست :از لعل لبت در تب و تابست دل مادر آتش یاقوت کبابست دل ما. (قاموس الاعلام ترکی ).و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داودبن میرزا عبداﷲ) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی الکاتب . معاصر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی و از خطباء است . (عقد الفرید ج 3 ص 162 و ج 4 ص 184). داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن داود. از معاصران مهدی خلیفه ٔ عباسی است و عم وی یعقوب بن داودوزارت خلیفه داشته است . (الوزراء و الکتاب ص 1... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن داودبن خلف اصفهانی . مکنی به ابوسلیمان فقیه ورع صالح فاضل متوفی به سال 270 هَ . ق . و اول فقیهی است که... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن رئیس الرؤساء حمامی . محدث است . داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس العباسی . عم سفاح خلیفه ٔ عباسی . مردی فصیح و خطیب و از بزرگان نهضت ضد خلفای اموی است . و پس ... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علیک بن علی رومی حنفی . متوفی به سال 715 هَ . ق . او راست : شرح بر طریقة فی الخلاف و الجدل از محمدبن محمد غمدی . داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علیه کندی . مکنی به ابوجعفر. تابعی است و محدث و شاذان ازو روایت کند. داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمران اشعری . صاحب کوشکی بوده است در حدود قم : حد دوم قم از ناحیت ری تا جوسق داودبن عمران اشعری بدو فرسخ از دیر ... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمربن ابراهیم الشاذلی الاسکندری از ائمه ٔ راسخین است . و بر مذهب مالک تفقه کرد و فنون بسیار حاصل آمدش . تصانیف بسی... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمر (شیخ حکیم ). متوفی بمکه به سال 1006 هَ . ق . او راست : لطائف المنهاج در طب . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۵ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود