گفتگو درباره واژه گزارش تخلف داود نویسه گردانی: DʼWD داود. [ وو ] (اِخ ) (میرزا...) از شاعران ایران و از خاندان شهزادگان صفوی است این بیت از اوست :از لعل لبت در تب و تابست دل مادر آتش یاقوت کبابست دل ما. (قاموس الاعلام ترکی ).و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داودبن میرزا عبداﷲ) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه واژه معنی داود داود. [ وو ] (اِخ )ابن یزید الاودی مکنی به ابویزید محدث و تابعی است . داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یزیدبن حاتم المهلبی (امیر). از شجاعان و خردمندان است . با پدرش در افریقیه (ناحیه ٔ تونس امروزی ) میزیست و چون پدر د... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمروبن هبیره ٔ فزاری . والی عراق از جانب مروان حمار خلیفه ٔ اموی . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 198).... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف بن ایوب . از ایوبیان است . رجوع به الملک الزاهر و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود. داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف الخطیب . رجوع به الخطیب داود در معجم المطبوعات العربیة شود. داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمربن علی بن رسول . رجوع به مؤیدالرسولی و الاعلام چ 1 زرکلی ج 1 ص 307 شود. داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمربن هبیره یکی از ولاة دولت اموی است . (البیان و التبیین ج 1 ص 108). داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یونس . مکنی به ابوسلیمان قاضی القضاة غزنین و از معاصران ابوالفضل بیهقی بوده است و شاگرد ابوصالح تبانی امام اصحاب ... داود داود. [ وو ] (اِخ ) ابوهاشم بن قاسم بن عبیداﷲبن طاهر. از شرفاء مدینه است . رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 صص 598 - 601 شود. داود داود. [ وو ] (اِخ ) الامام المنصور عبداﷲ ابن سلیمان بن حمزةبن علی بن حمزه . رجوع به امیر صارم الدین و رجوع به الاعلام زرکلی چ 1 ص 304 ج 1 ش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۲۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود