 
        
            درء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRʼ
    
							
    
								
        درء. [ دَرْءْ ] (ع  مص ) دور کردن  و دفع نمودن  چیزی  را. (از منتهی الارب  ). دفع کردن  و دور نمودن ، و گویند دور نمودن  بشدت . (از اقرب  الموارد).  ||  زود دررسیدن  توجبه  و دور شدن . (از منتهی الارب  ). اندفاع  و روان  شدن  سیل . (از اقرب  الموارد).  ||  روشن  شدن  آتش . (از منتهی الارب  ) (از اقرب  الموارد).  ||  غدودناک  گردیدن  شتر و آماسیدن  پشت  وی  با غده . (از منتهی الارب  ). دُروء. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دروء شود.  ||  گستردن  و فراخ  گردانیدن  چیزی  را. بسط.  ||  راندن  چهارپا را بسوی  شکار.  ||  نمایان  شدن  و ناگاه  برآمدن  شخص  بر کسی .  ||  چسباندن  و پیوستن  دیوار به  ساختمان . (از اقرب  الموارد). دراءة. و رجوع  به  دراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خوشاب. (ا. فا). مروارید. گوهر. (ناظم الاطباء). قِسمی مروارید که آنرا عُیون مُدَحرَج، نجم گویند. (یادداشت مؤلف): فمن انواع اللؤلؤ المُدَحرَج و یعرف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نتیجه واژه ای عربی و در پارسی می باشد. پارسی جایگزین آنها اینهاست:
اَوَسات (اوستایی: اَوَثات)
پَسیژ (پهلوی: پَسیچ)
سوخین suxin (کردی)
در نتیجه ز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در میانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ق  مرکب ) (از: در  + میان  + َه ) در میان . مابین . وسط. میان . خلال : تکبّد، تکبید؛ در میانه ٔ آسمان  درآمدن  آفتاب . (م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در مودار. [ دُرْ رِ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) سنگ  سفید شفاف  که  گاهی  سیاهی  باریکی  در میان  دارد و شیادان  عرب  آنرا به  حمقا به  قیمت  گزاف  فرو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در مهاجر. [ دَ رِم ُ ج ِ ] (اِخ ) نام  دروازه ٔ قلعه  دربند : دربند و سور او بین  چل  برج  آسمانی خیز از در مهاجر تا برج  فید بنگر.خاقانی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در غلپکن .[ دَ غ َ ک َ / دَ غ ُ پ َ ک َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از انجمن  آرا) (از آنندراج ). رجوع  به  در غلبکن  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در کوفتن . [ دَ ت َ ] (مص  مرکب ) در کوبیدن . کوفتن  در. دق الباب  کردن . در زدن  : در من  چه  کوبی  ره  من  چه  گیری چه  آرام  گیرد دلت  با چنانی . ف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در ریختن . [ دُ ت َ ] (مص  مرکب ) پاشیدن  و ریختن  مروارید. فروریختن  مروارید.  || کنایه  از سخن  خوب  و لطیف  گفتن . (برهان ). سخنان  خوب  و پاکیزه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در صورتی . [ دَ رَ ] (حرف  ربط مرکب ، ق  مرکب ) در حالی . در موقعی .-  در صورتی  که  ؛ در حالتی  که . در وقتی  که . (ناظم الاطباء).-  ||  کلمه ٔ شرط ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری  را گویند که  پنجره دار باشد. بعضی  دری  را گویند که  پیش  آن  پنجره  داشته  باشد و مردم  از ...