دز
نویسه گردانی:
DZ
دز. [ دِ ] (اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. واقع در 19هزارگزی شمال غربی قلعه زراس و کنار راه مالرو بنه امیر لالی به هورین قلعه ، با 132 تن سکنه . راه آن مالرو و آب آن از چاه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دز. [ دَ ] (اِ) دژ. کوشک و بالاخانه . (برهان ). کوشک . (جهانگیری ). رواق . دهلیز. کاشانه . کوشک . بالاخانه . (ناظم الاطباء) : چو ببرید رستم بن شاخ ...
دز. [ دِ ] (اِ) دژ. قلعه و حصار. (برهان ). قلعه و حصار عموماً و قلعه ٔ بالای کوه خصوصاً. (آنندراج ). قلعه . (جهانگیری ) (از مهذب الاسماء). حصار. ...
دز. [ دِ ] (اِخ ) (رود...) یا آب دز یا آب دیز (آبدیز) یا رود دزفول . عمده ترین ریزابه های رود کارون در خوزستان در جنوب غربی ایران جریان دارد...
دز. [ دُ] (اِ) دوز. در تداول عامه ، سرآستین پیراهن و قبا وغیره چنانکه هنگام پوشیدن جامه ای بر جامه ٔ دیگر در تداول مردم قزوین گویند: دزت ر...
دز. [ دُ ] (اِ) در تداول عامه : مخفف دزد، که به عربی سارق گویند. (لغت محلی شوشترنسخه خطی ).
قلعه دز. [ ق َ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بالا بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی شمال حسینیه و 7هزارگزی خ...
دوز duz! واژه گیلکی «دوز duz» معادل «دزد dozd» در زبان فارسی است. از زبانهای قدیمی ایرانی در زبان پهلوی به شکل duz و گاهی duzd آمده است... در گویش دیل...
غاشیه ٔ کوکیلی دز. [ ی َ ی ِ دِ ] (اِخ ) نام غاری در گیلان : خورشید چون این خبر مشاهده فرمود عظیم بترسید و با ازواج و اولاد و عبید و مواشی ...
سد دز. [ س َدْ دِ دِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
آب دز. [ دِ ] (اِخ ) رجوع به آبدیز شود.