ذأت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT 
    
							
    
								
        ذأت . [ ذَءْت ْ ] (ع  مص ) سخت  خبه  کردن  کسی  را. سخت  خفه  کردن ، خَوَه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الغمر. [ تُل ْ غ َ] (اِخ ) نام  موضعی  است . قیس  هذلی  راست  : سقی اﷲ ذات الغمر و بلاً و دیمةًو جادت  علیها بارقات  اللوامع.(المرصع)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الفروة. [ تُل ْ ف َرْ وَ ] (ع  اِ مرکب ) فروه  بمعنی  موی  زهار است  و از ذات الفروه  مراد حشفه  است . شاعر گوید : و ام ّ مثوای  تدری  لمتی و تغمر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصمد. [ تُص ْ ص َ م َ ] (اِخ ) موضعی  است  و گویند آبی  است  در شاکلةالحمی  از ضریة و در آنجا جنگی  بوده  است  بنی یربوع  را و روز این  جنگ  را ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) غزو ذات الصور. بلعمی  در ترجمه ٔ طبری  گوید :  چنین  گویند که  اندر دریاغزو کردن  بر مسلمانان  معاویه  بگشاد و بروز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) (دز...) (قلعه ...) (معرکه ..) و در مثنوی  مولوی  در حکایت  سه  پادشاه زاده  که  به  دستور پدر بسیاحت  ممالک  شدند و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصوی . [ تُص ْ ص ُ وا ] (اِخ ) موضعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الضال . [ تُض ْ ضا ] (اِخ ) موضعی  به  نواحی  مدینه ٔ رسول  صلوات اﷲ علیه . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصفا. [ تُص ْ ص َ ] (اِخ ) نام  قریه ای  به  فیوم .  ||  نام  ماری  یا قسمی  مار که  نابغه  ذکر آن  را در شعر آورده  و قصه ای  دارد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الطیر. [ تُطْ طَ ] (اِخ ) رجوع  به  ذات الدیر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الظبی . [ تُظْ ظَ ] (اِخ ) یکی  از بلاد بنی سلیم  است .