گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذوی نویسه گردانی: ḎWY ذوی . [ ذُ ی ی ] (ع مص ) ضعیف و پژمرده شدن . پژمردن . (تاج المصادربیهقی ). پژمریدن ، چنانکه تره . پلاسیدن . پژمرده شدن . (زوزنی ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی ذوی الحقوق ذوی الحقوق . [ ذَ وِل ْ ح ُ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحقان . حق وران . صاحبان حق . ذوی العقول ذوی العقول . [ ذَ وِل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) اولوالباب . خردمندان . صاحب خردان . ذوی الحجی . مقابل غیر ذوی العقول . بیخردان . ذوی الفروض ذوی الفروض . [ ذَ وِل ْ ف ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحبان فریضة در ارث . ذوی القربة ذوی القربة. [ ذَ وِل ْ ق ُ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ ذوالقربة. ذوی القربی ذوی القربی . [ ذَ وِل ْ ق ُ با ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )ج ِ ذوالقربی . نزدیکان . کسان . خویشان . خویشاوندان . ذوی الفرائض ذوی الفرائض . [ ذَ وِل ْ ف َ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) میراث برندگان بفریضة. ج ِ ذوالفریضة. ذوی القرابة ذوی القرابة. [ ذَ وِل ْ ق َ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نزدیکان . کسان . خویشان . خویشاوندان . ج ِ، ذوالقرابة. ذوی الارواح این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ذوی الحوافر ذوی الحوافر. [ ذَ وِل ْ ح َ ف ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحبان سم ها. صاحبان حافرها. ذوي العاهات ذوی العاهات . [ ذَ وِل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان عاهت . ۞ آفت زدگان . خداوندان آفت . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود