ذی
نویسه گردانی:
ḎY
ذی . (ع اِ) ذو، در حال جر. جائنی رجل ذومال . رایت رجلا ذامال ، مررت برجل ذیمال . خداوند. صاحب . دارای . مالک .و در تداول فارسی : ذی حیات و ذی علاقه و ذی حق . و ذی فن و ذی فنون و ذی مکرمت و ذیجلالت و ذی رفعت و ذی نبالت ومسرت و ذی قیمت و امثال آن آرند در هر سه حال رفعی و نصبی و جری و غلط نیست چه در فارسی عوامل رفع و نصب وجر نباشد جز این که مضاف الیه ذی در جمله ٔ عربی باشد که در فارسی بکار برده باشند. که در آن حال رعایت قواعد عربی ضروری باشد: چنانکه گوئی : در حدیث است که : کل امرذی بال لم یبداء ببسم اﷲ فهو ابتر. و غیره .
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
افزایش غلظت یک ماده(به ویژه مواد سمی) در یک موجود زنده در طول زمان، (به انگلیسی:bioaccumulation)
زی زی گولو. الف. نام شخصیتی عروسکی است در یک سریال تلویزیونی ایرانی برای کودکان و نوجوانان به نام «قصّه های تا به تا»، به کارگردانی خانم مرضیه برومند....
چهل گ__زی . [ چ ِ هَِ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه . در 24هزارگزی جنوب خاوری نوبران و 3هزارگزی راه ...
چهل گ__زی . [ چ ِ هَِ گ َ ] (اِخ ) مرتعی است از دهستان حومه ٔ بخش کرند شهرستان شاه آباد. در 16هزارگزی کرند و ده هزارگزی جنوب باختری طلسم وا...
جاودان زی .[ وِ ] (جمله ٔ دعایی ) جاوید زندگی کن . جاودان بمان ! || (نف مرکب ) جاوید زیست کننده . مؤبّد.