ذی
نویسه گردانی:
ḎY
ذی . (ع اِ) ذو، در حال جر. جائنی رجل ذومال . رایت رجلا ذامال ، مررت برجل ذیمال . خداوند. صاحب . دارای . مالک .و در تداول فارسی : ذی حیات و ذی علاقه و ذی حق . و ذی فن و ذی فنون و ذی مکرمت و ذیجلالت و ذی رفعت و ذی نبالت ومسرت و ذی قیمت و امثال آن آرند در هر سه حال رفعی و نصبی و جری و غلط نیست چه در فارسی عوامل رفع و نصب وجر نباشد جز این که مضاف الیه ذی در جمله ٔ عربی باشد که در فارسی بکار برده باشند. که در آن حال رعایت قواعد عربی ضروری باشد: چنانکه گوئی : در حدیث است که : کل امرذی بال لم یبداء ببسم اﷲ فهو ابتر. و غیره .
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زی . [ زَی ی ] (ع مص ) دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پوشیدن راز از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بگردانید...
زی زی. الف. رجوع شود به زی زی. ب. مخففِ زی زی گولو. این امکان نیز وجود دارد که واژهٌ اخیر بر اساس واژهٌ زی زی بنا شده باشد. روشن شدن این ابهام احتیاج ...
آب زی یا آبزی = حیوانات آبی . زیست آبی
زی زی . (ع اِ) (از «زی ز») حکایت آواز پریان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به زیزم شود.
شاد زی . (فعل امر) امر بشاد زیستن . رجوع به زیستن و شاد زیستن شود.
ساق زی . (اِخ ) قریه ای است در قندهار افغانستان . رجوع به قاموس جغرافیائی افغانستان ج 2 شود.
مجموعههای زیست شناختی زمین هستند که بر پایه پوشش گیاهی اصلی، آب و هوا، موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای دیگر دسته بندی میشوند. عامل های زیستپیرامون ف...
گونه گونی میان اَندامگانهای زنده از همه منبعها شامل اکوسیستمهای خشکی، دریایی و آبی دیگر و پیچیدگیهای بوم شناسانه ای که این اَندامگانها خود بخشی ...
فارغ زی . [ رِ ](نف مرکب ) آنکه فارغ و آسوده زیست کند : طمع دار سود و بترس از زیان که بی بهره باشند فارغ زیان .بوستان .