اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذیاد

نویسه گردانی: ḎYAD
ذیاد. (اِخ ) آبی است به دمخ بنوعمروبن کلاب را و آن از بهترین آبهای این کوه است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آل زیاد. [ ل ِ ] (اِخ ) اولاد زیادبن ابیه که معاویةبن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت ، و در دواوین و انساب ، او و فرزندانش را ...
ام زیاد. [ اُم ْ م ِزِ ] (ع اِ مرکب ) عصیده . (المرصع). نوعی از حلوا.
ام زیاد. [ اُم ْ م ِ زِ ] (اِخ ) اشجعیه ... از زنان صحابی بوده و حدیثی از وی روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 235 شود.
بنی زیاد. [ ب َ ] (اِخ ) حکام بنی زیاد از سال 204 تا 409 هَ . ق . یعنی مدت دو قرن در زبید حکومت کرده اند و قلمرو سلطنت ایشان قسمت عمده ٔ یمن ...
ابن زیاد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) عبیداﷲبن زیادبن ابیه . مادر زیاد سُمیه کنیز حارث بن کلده ٔ طائفی است و چون سمیه به تبه کاری شناخته شده بود دو ...
حصن زیاد. [ ح ِ ن ِ ] (اِخ ) خرت پرت میان آمد و ملطیة و به ملطیة نزدیک تر است . یاقوت گوید: امروز [ قرن هفتم ] به خرت پرت معروفست . (از معج...
خال زیاد. [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه در آخر بازی نرد حریف غالب را از اعداد مطلوب زایدافتد، یعنی این کس را برای بردن بازی چهار ع...
زیاد فارسی . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود.
زیاد قبانی . [ دِ ق َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود.
اصحاب زیاد. [ اَ ب ِ ] (اِخ ) پیروان زیادبن عبدالرحمن رئیس زیادیه بودند. رجوع به الفرق بین الفرق ص 81 و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.