اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رستخیز

نویسه گردانی: RSTḴYZ
رستخیز. [ رُ ت َ ] (نف مرکب ) نوخیز. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). به معنی نوخیز باشد. (برهان ). || (اِ مرکب ) در انجمن آرا و آنندراج به نقل از فرهنگ رشیدی و مؤید و کشف اللغات به معنی حشر و قیامت بدین ضبط آمده ، ولی باتوجه به فرهنگهای دیگر و ریشه ٔ کلمه صحیح نمی نماید.و رجوع به رَستاخیز و رَستخیز و غیاث اللغات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رستخیز افکندن . [ رَ ت َ / رَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیامت بپا کردن . هنگامه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز آور...
رستخیز انگیختن . [ رَ ت َ / رَ اَت َ ] (مص مرکب ) شور و غوغا ایجاد کردن : یک شهر همی فسون و رنگ آمیزندتا بر من و بر تو رستخیز انگیزند. طاهر چغا...
رستخیز برآوردن .[ رَ ت َ / رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غوغا و فریاد و شور پدید آوردن . فریاد و داد بلند کردن : به گردنش بر زد یکی تیغ تیزبرآورد ناگ...
رستخیز برخاستن . [ رَ ت َ / رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غوغا برخاستن .هنگامه بپا شدن . داد و فریاد بلند شدن : چو برخاست زآن روستا رستخیزگرفتند ناگاه ...
رستخیز درافکندن . [ رَ ت َ /رَ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رستخیز افکندن . هنگامه بپا کردن . وحشت آفریدن . قیامت بپا کردن : به تیر و کمان و به ش...
رستخیز برانگیختن . [ رَ ت َ / رَ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) محشر برپا کردن . غوغا افکندن . هنگامه بپا کردن : من و این سواران و شمشیر تیزبرانگیزم ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.