اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رسم

نویسه گردانی: RSM
رسم . [ رَ ] (ع اِ) چاه پنهاکرده بخاک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک . ج ، اَرْسُم و رُسوم . (از اقرب الموارد). || نشان یا بقیه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (کشاف زمخشری ). نشان . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ سروری ). نشان و اثر. (فرهنگ رشیدی ). ج ، رُسوم ، رُسم . (مهذب الاسماء). نشانه . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه از آثار خانه در زمین بماند. (از اقرب الموارد) :
دگر هر کجا رسم آتشکده ست
که بی هیر بد جای ویران شده ست .

فردوسی .


آنجا که بود مستی ایام گذشته
آنجاست همه رسم و طلول و دمن من .

منوچهری .


تا بر آن آثارشعر خویشتن گریند باز
نی بر آثار و دیار و رسم و اطلال و دمن .

منوچهری .


ایا رسم و اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا.

منوچهری .


امروءالقیس و لبید و اخطل و اعشی و قیس
بر طللها نوحه کردندی و بر رسم بلی .

منوچهری .


- رسم ِ دار؛ نشانه ٔ خانه ای که با زمین هموار شده باشد ج ، رسوم . (یادداشت مؤلف ). || نشان ناپیدا. ج ، اَرْسُم ، رُسوم . || چیزی که بدان دینار را جلا دهند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || نوشته . || چوب گنده ای که بدان انبار را مهر کنند. تمغا. (ناظم الاطباء). دَج (در تداول قزوین و آذربایجان ). تمغا، و آن چوبیست گنده که بدان انبارها را مهر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جوالیقی در شرح کلمه ٔ «روسم » گوید: فارسی و معرب است و... و آن رسم است که بدان مهر کرده میشود. (از المعرب جوالیقی ص 160). || داغ و نشان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || به آنچه در مقابل حقیقت قرار دارد اطلاق شود. شاعری گفته است : «اری ودکم رسماً و ودی حقیقة»، و آن مولد است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رسم شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) قاعده و قانونی را بر هم زدن . آیینی را برانداختن . متروک ساختن عادت و امر معمول : اگر بشکنم این ...
رسم آوردن . [ رَ وَ دَ ](مص مرکب ) رسم نهادن . رسم گذاشتن . آیین و طریقه ای را بنیان نهادن . وضع قاعده و قانون جدید : خود کردن و عیب دوستان...
رسم گذاشتن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رسم نهادن . سنت جدید گذاشتن . مرسوم کردن . نشان نهادن . متداول کردن . قانون و قاعده کردن : بردیم داغ...
بی رسم و راه . [ رَ م ُ ] (ص مرکب ) بی طریق و آیین . بی قاعده و قانون . رجوع به رسم و راه شود.
رثم . [ رَ ] (ع مص ) شکستن بینی کسی را و خون آلود کردن آن . || طلا کردن زن بوی خوش بر بینی و آلودن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقر...
رثم . [ رَ ث َ ] (ع مص ) سپیدلب گردیدن یا سپیدبینی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
رثم . [ رَ ث َ ] (ع اِ) سپیدی سر بینی اسب یا سپیدی که تا لب پائین اسب رسیده باشد یا سپیدی بینی اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آن...
رثم . [ رَ ث ِ ] (ع ص ) نعت است از رَثَم . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَثَم شود.
رصم . [ رَ ص َ ] (ع مص ) درآمدن کسی در شعبه های تنگ . (ناظم الاطباء). در شعب تنگ درآمدن . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.