گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رگ نویسه گردانی: RG رگ . [ رَ گ َ ] (اِخ ) ۞ یکی از شانزده کشور اوستائی است . (ایران باستان ). همان ری مشهور است . رجوع به ری شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی سست رگ سست رگ . [ س ُ رَ ] (ص مرکب ) ناتوان و کاهل و غافل وبی درد. (ناظم الاطباء). || مهربان . باعاطفه . نرم خوی : و اگر این امیر یا والی سست رگ ... لال رگ لال رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) سرخ رگ جهنده . شریان . موی رگ موی رگ . [ رَ ](اِ مرکب ) ۞ رگ باریک با قطر حدود یک دهم میلیمتر که رابط بین شریانها و وریدهاست . (از دائرةالمعارف کیه ). مویین رگ . عِرق ِ شَع... رگ جست نبض، ضربان رگ چار رگ چاررگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به چهار رگ شود. خوش رگ خوش رگ . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) به کنایه بدرگ و بداصل . بدجنس . (یادداشت مؤلف ). رگ آور رگ آور. [ رَ وَ ] (ص مرکب ) پررگ . قوی : سرخ است و سطبر است و رگ آورگردن آری چو چنین است چه شاید کردن .سوزنی . رگ بند رگ بند. [ رَ ب َ ] (اِ مرکب )به عربی جبیره و بهندی پطی نامند و آن خون را بازدارد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تسمه ای است فصادان را که روی ... رگ و پی رگ و پی. (عبارت فارسی). رگ و ریشه، اصالت، اعصاب. فرهنگ گنجواژه رگ زدن رگ زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) خون گرفتن . (آنندراج ).فصد. (تاج المصادر) (دهار) (منتهی الارب ). فصد کردن .رگ گشادن . (آنندراج ). رجوع به فصد... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود