اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رگ

نویسه گردانی: RG
رگ . [ رَ گ َ ] (اِخ ) ۞ یکی از شانزده کشور اوستائی است . (ایران باستان ). همان ری مشهور است . رجوع به ری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رگ بندی . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) بستن رگ نشترخورده به وسیله ٔ دستمال و پارچه و امثال آنها.
توسن رگ . [ ت َ / تُو س َ رَ ] (ص مرکب ) توسن خوی . مقابل ساکن رگ : بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی این بدگهر شگالک و توسن رگ استرک . خاقانی...
جسته رگ . [ ج َ ت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) خبردار. (غیاث اللغات از لطائف ) (آنندراج ).
من پزشک متخصص بیهوشی هستم. به دنبال ترجمه سرخرگ کاروتید که شاهرگ گردن است بودم و در گوگل جستجو کردم دیدم عربها به آن شریان السباتی می گویند و سباتی یع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سیاه رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) ورید. (فرهنگستان ).
رگ شناس . [ رَ ش ِ ] (نف مرکب ) رگ زن . فصاد و جراح . (آنندراج ). || آنکه کارش شناختن رگها باشد ۞ . رجوع به رگ شناسی شود.
رگ شناسی . [ رَ ش ِ ] (حامص مرکب ) ۞ معرفةالعروق . مبحثی است که از کار رگها و انواع آنها و از طرز جریان خون در بدن موجودات زنده گفتگو می کن...
رگ بریدن. رگ زدن، رگ زنی، رگ گشائی/گشودن به قصد فصد (خون گیری) یا قتل چون گشودن رگ دست امیر مردم ایران (میرزا تقی خان امیر کبیر) در حمام باغ فین کاشان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.