اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رم

نویسه گردانی: RM
رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن . و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است . (آنندراج ). اعراض :
بهر وادی که وحشت رو دهد رم می توان کرد
دلی آزاد از قید دو عالم می توان کرد.

خواجه باقر عزت (از آنندراج ).


آن آهوی وحشی از برم رم زد و رفت
چون زلف دوتای خویش بس خم زد و رفت .

باقر کاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رم دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رمانیدن . رماندن . رجوع به رمانیدن و رماندن شود.
جزیره ٔ رم .[ ج َ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) از جزایری است که از کوره ٔ قبادخوره محسوبند. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 150).
دشت رم گله . [ دَ ت ِ رَ گ َ ل َ ] (اِخ ) وحید دستگردی ، در بیت ذیل از خسرو و شیرین نظامی : ز دشت رم گله در هر قرانی به گشن آید تکاور مادیا...
قلعه رم روان . [ ] (اِخ ) به نزدیک غندیجان ، قلعه ای است محکم و هوایی گرم دارد و آب آن از مصنعهاست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص ...
رنگ رم کردن . [ رَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگ پریدن . رنگ رفتن . رنگ گسیختن .رنگ برخاستن . رجوع به همین ماده ها شود : رنگ گلهای چمن بس ک...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.