رم ء
نویسه گردانی:
RM ʼ
رم ء. [ رَم ْءْ ] (ع مص ) به یک جای بودن شتر. (صراح اللغه ). به یک جای ماندن شتران . (منتهی الارب ). اقامت کردن شتردر مکانی . (از اقرب الموارد). || آرام کردن . (منتهی الارب ). || تخمین زدن . اندازه گرفتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زیاده شدن بر صد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
رم . [ رُ ] (اِخ ) ۞ پایتخت کشور ایتالیا است . این شهر در ساحل رود تیبر ۞ واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قد...
رم زده . [ رَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . (آنندراج ). رم دیده . رم کرده . رم خورده . رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود : رشته ٔ جذ...
رم کرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . رم زده . رم دیده . (آنندراج ). رجوع به رم زده و رم دیده شود : هرچند که بر چشم تو شوخی است ...
رم دیده . [ رَدی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم خورده و رم کرده شود : چشم شوخی که مرا در دل غمدید...
فروم روم (لاتین: Forum Romanum) یک فروم (پلازا یا میدان) مستطیل شکل است که با خرابه‌های چندین ساختمان مهم دولتی در مرکز شهر رم احاطه شده‌است. شهروندان...
منت رم . [ م ُ ن ُ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ رجوع به اردک پوز و مونوترم شود.
رم کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رمیدن . رجوع به رمیدن شود.
تری رم . [ ت ْ رِ ] (اِ) ۞ در آن زمان (زمان داریوش بزرگ ) کشتی بزرگی بود که پاروزنهای آن به سه صف در سه طبقه جا میگرفتند(ایران باستا...
رم خورده . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رمیده . رم دیده . رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم دیده و رم زده و رم کرده ...
رم دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رمانیدن . رماندن . رجوع به رمانیدن و رماندن شود.