اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رو

نویسه گردانی: RW
رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
رو. [ رَ / رُو ] (نف مرخم ) رونده . (آنندراج ). رونده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند پیشرو یعنی پیش رونده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی ...
رو. (اِ) معروف است که به عربی وجه خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ). جانب پیش سر که از پیشانی شروع شده به زنخ ختم می شود. مثال : چشم و د...
رو. (نف مرخم ) مخفف روب : جارو. پارو.
رو. (نف مرخم ) روینده . اسم فاعل از روییدن در صورتی که با لفظ دیگر مرکب شود مثل خودرو. (فرهنگ نظام ).- خودرو ؛ درخت یا گیاهی که بدون ترب...
رو. (اِخ ) ۞ پیر پل امیل . (1853- 1933 م .). از پزشکان میکرب شناس فرانسه و شاگرد و همکار پاستور بود. وی تحقیقات و اکتشافات فراوانی درفن پزش...
رو. [ رَ ] (اِخ ) ۞ (1603 - 1677 م .). از خاورشناسان مشهورآلمانی بود. وی در شهر برلین متولد شد و پس از تکمیل معلومات به سیر و سفر در کشورهای...
رو /ro[w]/ ۱. = رفتن ۲. رونده (در ترکیب با کلمه دیگر): تندرو، کندرو، خودرو. ۳. جای رفتن (در ترکیب با کلمه دیگر): پیاده‌رو، مالرو، ماشین‌رو. فرهنگ فارس...
کشتی رو-رو (به انگلیسی: Roll-on/roll-off) به وسیلهٔ نقلیهٔ آبی گویند که وظیفهٔ ترابری و جابه‌جایی وسایل نقلیهٔ زمینی چرخ‌دار مثل خودروها، ماشین‌های سن...
کشتی های رو رو برای حمل خودرو و سایر محموله های طراحی شده که روی چرخ قرار دارند استفاده می شوند. کشتی رو رو دارای پل های متحرکی است که امکان ورود و خر...
رنگ رو. [ رَ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لون مخصوص چهره . رنگ بشره .- رنگ رورفته ؛ رنگ پریده . بیرنگ شده . رجوع به رنگ پریده و رنگ پرید...
« قبلی صفحه ۱ از ۲۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.