رینه
نویسه گردانی:
RYNH
رینه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش لاریجان شهرستان آمل . 1800 تن سکنه دارد. آب آن ازچشمه سار و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و حبوب و میوه است . در تابستان عده ای از تهران و مازندران به این ده می آیند. از ادارات دولتی بخشداری ، بهداری ، دارایی و پاسگاه نگهبانی بخش دارد. راه آن از طریق رودهن و گردنه ٔ مبارک آباد ماشین رو است . و همه روزه به تهران رفت وآمد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نام این شهر در گویش مردم آن جا رِینه reyna می باشد که در سنسکریت نیز به همین گویش (reyṇa) و به معنی آب شده یا از میان رفته بوده است (Williams Monier M...
رینه خم . [ رُن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . (برهان ). کوس . دمامه . نقاره ٔ بزرگ . (برهان ). رجوع به رویینه خم شود.
رینة. [ رَ ن َ ] (ع اِ) می و شراب . ج ، رَینات . (ناظم الاطباء). می . ج ، رینات . (منتهی الارب ).