زآط
نویسه گردانی:
ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب : انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11).
ذات الصفاح . [ تُص ْ ص ِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصع).
ذات العذبة. [ تُل ْ ع َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است .
ذات العجرم . [ تُل ْ ع ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است به بطحاءنزدیک قوافر و حنو. (المرصّع). یا نزدیک ذوقار. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 111 و معرب جوالی...
ذات العسرة. [ تُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) یکی از منازل حاجیان بصرة، نزدیک ماویةو ینسوعة. رجوع به کلمه ٔ قساء در مراصدالاطلاع شود.
ذات العرار. [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر و عَرار گیاهی است خوشبوی .
ذات العراس . [ تُل ْ ع ِ ] (اِخ ) موضعی است .
ذات العضوم . [ تُل ْ ؟ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر.
ذات العماد. [ تُل ْ ع ِ ] (اِخ ) این کلمه در صفت ارم درقرآن کریم آمده است . ذات العماد یعنی صاحب ستونها یاصاحب بناهای بلند. (غیاث از منتخب...
ذات العنقر. [ تُل ْ ع ُ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است بدیار بنی بکربن وائل .