اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زآط

نویسه گردانی: ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ذات الاوتار. [ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رودجامه . آلت زهی . هر آلت موسیقی که آن را زه و وتر باشد.
پانصدی ذات . (اِ مرکب ) یکی از مناصب و مقامات متداول در هند قدیم می باشد و به گفته صاحب غیاث اللغات صاحب منصب پانصدی ذات را هشت لکه د...
ذات الاقبر. [ تُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) هی جبل ٌ به نعمان . (المرصع).
ذات الاقراء. [ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) زن که اوقات حیض او منتظم باشد: عده ٔ طلاق ذات الاقراء اگر زوج با وی آرمیده باشد سه طهر است .
ذات الاکارع . [ تُل ْ اَ رِ ] (اِخ ) نام قصیده ٔ رائیه از فرزدق شاعر معروف است و این یکی از قصائد خوب اوست و مطلع آن این است :عرفت با علی ...
ذات الاشظاظ. [ تُل ْ اَ ] (اِخ ) مقریزی در امتاع الاسماع در حوادث سال هشتم از هجرت آرد: فخرج بسربن سفیان علی صدقات بنی کعب ... فجاء و قد حل ...
ذات الاصابع. [ تُل ْ اَ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است . حسان بن ثابت انصاری گوید : عفت ذات الاصابع فالجواءالی عذراء منزلها خلاءدیارٌ من بنی الحسحاس ق...
ذات الاخصاص . [ تُل ْ اَ ] (اِخ ) نام دیگر تنیس (جزیره ای به مصر) است .
ذات الارانب . [ تُل ْاَ ن ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، عدی بن الرقاع راست :فذر ذا ولکن هل تری ضوء بارق و میضاً تری منه علی بعده لمعاتصعد فی ...
ذات الاساود. [ تُل ْ اَ وِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصع).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.