اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زارح

نویسه گردانی: ZʼRḤ
زارح . [ رَ ] (اِخ ) (ظهور نو) پادشاه حبش یا کوش که در زمان آسا با لشکر بیشمار برزم یهودا برخاست و در مریشه در وادی صفاته منهزم گشت . (دوم تواریخ ایام 14:9) (قاموس کتاب مقدس ). و بنقل بستانی در چهاردهمین سال ۞ پادشاهی آسا زارح با یک ملیون سپاهی و 200 کشتی بقصد جنگ با یهود به مریشه رفت ... و نسب زارح مورد اختلاف است و مظنون آن است که لغتی است عبرانی و نام «سرخون یا سرکون » اول یا دومین پادشاه از بیست و دومین سلسله ٔ پادشاهان مصر است . (از دائرة المعارف بستانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) حیی است از ازد سراة. (تاج العروس ). رجوع به زارة شود.
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است به طرابلس مغرب . (منتهی الارب ). قریه ای است به طرابلس و از آنجا است ابراهیم زاری . (تاج العروس ).
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است ببحرین . (منتهی الارب ). قریه ای است بزرگ در بحرین متعلق به عبدالقیس و در آنجا چشمه ای است که آنرا عین ...
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) کوره ای است بصعید. (تاج العروس ). قلعه ای است بصعید. (منتهی الارب ).
زعرة. [ زِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زعر، یعنی زن کم موی . (ناظم الاطباء). رجوع به زعر و زعراء شود.
زعرة. [ زُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغی است ترسان و بیمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ذعرة. [ ذُ رَ ] (ع اِ) حلقه ٔ دُبُر. ۞ ذعراء.
ذعره . [ ذُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغکی است که بر درخت آشیانه دارد و پیوسته دم خودمی جنباند. صاحب اقرب الموارد گوید و این آن مرغ است که عامّه ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.